وقتی دانه های ظریف برف رقصان روی زمین می نشینند.وقتی درختان تن عریان خود را بغل می گیرند و اخرین برگ های خود را در کف خیابان پهن می کنند.تمامی خیابان پر می شود از صدای پرندگان که از سرمای زمستان بی جا و غذا مانده اند.و زمستان آرام آرام شهر را در بر می گیرد.اما دل های ما با عشق و محبت یکدیگر گرم است.آسمان شهر پر می شود از ابرهای تیره و تار که به جنگ هم می روند و صدای غرش انها گوش ها را می خراشد.
اما زمستان فصل زیبای خدا، پر است از شگفتی،بارش دانه های معصوم برف شهر و درختان را سفید پوش می کند.دوبار شهر پر می شود از فریاد کودکان که با شوق آدم برفی می سازند و شال گردن خود را به مهربانی دور گردن انها می اندازند.کوچه ها پر می شود از صدای دورگردی که لبو و باقالی داغ می فروشد،و خوردنش که در هوای سرد عجیب می چسید. زمستان فصل زیبای خداست.
خاک تشنه از برف و باران سیرآب می شود تا دوباره در بهار سرسبزی را نشان ما بدهد.کولاک، رودخانه های یخی، بادهای طوفانی این چهره واقعی زمستان سخت است که مردم را به وحشت می اندازد. حال و هوای غم انگیز و خواب آلود آن با شب های تاریک طولانی و فضای سرد همراه است اما برخلاف این واقعیت، زمستان سال ها منبع الهام ادبی بوده و هنوز هم باقی مانده است.زمستان فصل خوبی برای تماشای این زیبایی ها است تا چشم برهم بزنی فصل بهار از راه می رسد پس باید از این زیبایی ها لذت ببریم.زمستان یکی از زیباترین فصل های خداست،گرمای دل ما می تواند سردی زمستان را با خود ببرد.هوای هم را داشته باشیم.
تاج